آفرینش عالم در اساطیر یونان باستان
نخست هرج و مرج بود,گودال پهناور غیر قابل اندازه گیری,
متلاطم چون دریا،تیره،بی کران،بیابان گونه و وحشی
این
شعر را میلتون سروده است،اما دقیقا بیانگر آن چیزی است که یونانیها می
پنداشتند بنیان سر آغاز یا پیدایش اشیا بوده است.دیربازی پیش از پدیدار شدن
خدایان،یعنی در گذشته ای غبار آلوده و اعصار غیر قابل شمارش کهن،یک هرج و
مرج ناشناخته و مبهم که با سیاهی ژرف و شکست ناپذیر در آمیخته شده بود،وجود
داشت.سرانجام،و بی آنکه کسی بتواند توضیح دهد،دو کودک از بطن یک چنین
نیستیِ بی شکل و چهره زاده شدند.شب فرزند هرج و مرج،و همچنین اربوس است که
ژرفای بی انتهایی است که مرگ در آن زندگی می کند.در سراسر دنیای هستی هیچ
چیز دیگری وجود نداشت:همه سیاهی،خلأ،سکوت و بینهایت بود.
و
پس از آن شگفت ترین شگفتیها فرا رسید.از درون این آشفتگی این خلأ بی انتها
و بیکران بهترین چیزها،به شیوه ای اسرار آمیز زاده شد و هستی
یافت.نمایشنامه نویس بزرگ یعنی شاعر طنز پردازی به نام آریستوفانس،آمدن یا
هستی یافتنِ آن را این گونه به تصویر می کشد:
…شب سیه بال
در دامن اربوس تیره و ژرف
تخمی باد آورده بنهاد و چون فصلها گذشت
عشق بیرون جهید که مورد نظر بود،درخشان
با بالهای زرّین.
عشق
از تاریکی و از مرگ زاده شد و با زاده شدن آن،نظم و زیبایی نابود کردن هرج
و مرج و آشفتگی را کور را آغاز کرد.عشق روشنی و همپای آن یعنی روز روشن را
آفرید
آفرینش
زمین رویدادی بود که پس از آن به وقوع پیوست،اما این رویداد نیز به توصیف
در نیامده است و فقط به وقوع پیوسته است و بس .طبیعی است که با آمدن عشق و
روشنایی زمین هم باید پدیدار می شد.هزیود شاعر ،نخستین یونانی است که
کوشیده است توضیح بدهد اوضاع چگونه بوده است،چنین نوشته است:
…زمین زیبا نمودار شد
پهناور سینه که بنیانی استوار است
برای تمامی اشیا و زمین خوب نخست
آسمان پرستاره را زاد براب ربا خود
تا جوانب خود را با آن بپوشاند و همیشه
خانه ای باشد برای خدایان خجسته بخت
(تاریخ ما )
نظرات
ارسال یک نظر